رمضان
نمی خوام بگم رمضان ماه مهمونیه. ماه نشستن سر سفره ی کریمی که از خزانه ی غیبش گبر و ترسا وظیفه خورند. ماه رحمت و مهربانی، ماه در بند شدن شیاطین، ماهی که شرایط دوری از رحمت رخت بر می بندد از روزمره ی ما
نمی خوام بگم ماه بیداریه، ماه سحره، ماه افطاره، ماه تیتراژه، ماه خوردن تا خرخره است، ماه دیدن همدیگه است،...
بیشتر از هرچیز، این ماه فرصته، استمهاله. یعنی باز آ، یعنی یه فرصت دیگه برای بازسازی رابطه (برای بازپروری!). یه فرصت، برای این که دوباره بریم سراغ دلمون، خونه تکونی کنیم، تار عنکبوتاشو بتکونیم، برای این که فکر کنیم
یه بهونه است، که خوب بشیم، که خوب باشیم، که به خوبیامون فکر کنیم، که به فکر همدیگه باشیم، خوبی کنیم در حق هم
یه امتحانه، که مثل بقیه امتحانه باید سربلند ازش بیرون بیایم...
ماه دور هم جمع شدنه، که باهم... که به هم کمک کنیم.... که بریم سراغ همدیگه...
بگذریم... ماهتون مبارک